دوشواری؟ دوشواری را نمیدانم، بگذارید درباره دوشواری بعدا صحبت کنم. شاید حالا خودش هم نظرش تغییر کرده باشد یا شاید هنوز همان باشد. حتما دلیلی برای تحمل اینهمه دوشواری وجود دارد. یا شاید ببخشید، کدام دوشواری؟
مواضع من از همان ابتدا کاملا مشخص بود، اگر بخواهم در میان همه مواضعم مواضعم را بهتر مشخص کنم با چشاورزی از همه بیشتر موافقم. چون قصد انجام کاری را دارد. هر چقدر صبر کرد انقلاب مشکلش را حل نکرد، تصمیم گرفت خودش دست به کار شود. چشاورزی اهمیت چشاورزی را از همه بهتر میداند و دلش به یک چیز خوش است، سیبزمینی ها خوب از آب در بیایند، مردم بخرند، سیبزمینی ها را دور نریزیم. تا اینجای قضیه اصلا چیز خنده داری نیست. خنده داری قضیه جاهای دیگر آن است. مثل آنجاها که هر کس حوصله اش سر رفته است و کاسه صبرش لبریز شده است. و خنده داری قضیه جاهای دیگر تر است. مثلا آنجاها که ما نمیفهمیم چرا همه چیز کار نمیکند با وجود اینکه ما همه آدمهای خوبی هستیم. اتفاقا خنده دارترین قسمت قضیه به نظرم همین قسمت است. چون ما همه آدمهای خوبی هستیم قرار است همه کارهایمان هم خوب باشد. دوشواری؟ دوشواری؟ دوشواری دارند این که از همان ابتدا مشخص است. اگر کسی می آمد کمی چیزها را آسان تر کند مسلما بهتر بود اما کدام آسانتر؟ همیشه همین است که هست و آنطور که مشخص است گویا ما با شهرداری مشکل داریم. ما به این قضیه شک داریم که نکند شهرداری شما باشی! آنطور که مشخص است یا آنطور که ما میگوییم، دوشواری نداریم. یعنی اگر قرار است شهرداری اینطور قضیه را حل کند، ما ترجیح میدهیم دوشواری نداشته باشیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر