۱۳۹۳ اردیبهشت ۱۲, جمعه

بهترین راه موفقیت افتتاح حساب در بانکی است که به خوبی دارایی های شما را نگاه میدارد و به آن سود تعلق میدهد. این شاید ساده ترین راه برای کسب درآمد است. تنها مشکلش درآمد اولیه است. چنین چیزی در مقایسه با مثلا با همان مقدار پول یک آپارتمان خریدن و آن را اجاره دادن رقابت میکند. برخی روش دوم را کارآمد تر میدانند چون بالاخره هر کسی نیاز به جایی برای زندگی کردن پیدا میکند. به عنوان مثال شخصی اگر خانه اش را به کس دیگر رهن کامل بدهد و بعد پول رهن را توی بانک بگذارد کمتر از آن بدست خواهد آورد که خانه اش را از ابتدا بدون رهن اجاره میگرفته است. قیمت خانه که خودبخود بالا میرود. اما کدام بیشتر بالا میرود؟ قیمت خانه یا سود بانکی حاصله از گذاشتن پول در بانک؟

۱۳۹۳ فروردین ۱۰, یکشنبه

۱۳۹۲ مهر ۲۹, دوشنبه

۱۳۹۲ مهر ۲۷, شنبه

به زبانهای مختلف

فارسی: جوگیری چیز خوبی نیست.
 
ترکی: جوگیر سن اولسون.
 
عربی: لاجوگیر ولاغلاف.
 
انگلیسی: دو نات تیک اتمسفیر.
 
ایتالیایی: جوگیراتوره لاتاتوره.
 
اسپانیایی: جوگیروتوری ناتاتوری.
 
...

۱۳۹۲ مهر ۲۳, سه‌شنبه

خط مقدم

ببین اول خیلی زیاد بود، بعد همه تعجب کردن که خیلی زیاده، کم کم احساس خطر شد یه مقدار، بعدش دیگه نبود اما خیلی مشکلی نبود، بعدش کم آوردیم اما هنوز بود، بعدش یکمی بود، آخرش دیگه اصلا نبود اما سرپایی خیلی هم اوضاع بد نبود، اما رومون زیاد بود متاسفانه، رسید به یه جایی که دیگه اصلا نبود، رفتیم نشستیم تو خونه رو صندلی گریه کردیم که شد بالاخره منم ببازم!

ریا

پوز همه رو به مساوات زدم که یه وقت ریا نشه خدای نا کرده!

نره!

هی میگم نره، هی میگن بدوش، هی میگم نره، هر میگن بدوش. به خدا من سینه ندارم شیر بده، سینه ندارم شیر بده!

۱۳۹۲ مهر ۲۲, دوشنبه

قدر لحظه ها

قدر لحظه ها خیلی گران است!
اختیار نیست، اختیار نیست، اختیار... مولوی اینو به من باخت اما واگذار نکرد.

ماداگاسکار

از ماداگاسکار پرهیز کنید. در صورت ورود به ماداگاسکار ممکن است به کارهایی از جمله حمایت از طالبان دست بزنید. (برگرفته از کتاب خداحافظ گاری کوپر)

پفکی

بیچاره اون ملتی که مشاهیر و هرچی آدم فرهیخته و اهل فرهنگ و اهل حرف حساب و اهل هرچی کتاب خوب هست ول کرد و دل به قهرمانهای پفکی بست....

۱۳۹۲ مهر ۲۱, یکشنبه

یکشاسگی

اینبار من یکشاسگی در زندگی چیزیده ام، اینبار من یکشاسگی از کاسبی ببریده ام. از کاسبی، از کاسبی، از کاسبی ببریده ام. در شاس من اندر بیا، از چیز من بگذر مرا، زیرا برون از کاسبان، از شاس خود ببریده ام. اینبار من یکشاسگی در شاس خود پیچیده ام. اینبار من یکشاسگی از عافیت ببریده ام. یکشاسگی، یکشاسگی، یکشاسگی چیزیده ام! در دیده من اندر آ! از شاس من بنگر مراااااا! زیرا برون از چیز مااااااا، یکشاسگی ببریده ام! یکشاسگی، یکشاسگی، یکشاسگی، چیزیده ام!

سیزده

بالاخره از دیدگاه مولوی وطن امسال با عدد "سیزده" به وحدت رسید و کثرت وجود هم کاملا واضح است.

۱۳۹۲ مهر ۱۶, سه‌شنبه

احمدی نژآد، یک نکته فلسفی عمیق رو در جامعه تبیین کرد. و اون اینکه اگر به جای تلاش برای اصلاح امور و حل و فصل مسائل برینیم به مملکت چی؟ اگر مستقیما تصمیم بگیریم از طریق باند بازی و رفیق بازی فقط به مملکت برینیم و گند بزنیم چطور؟ مردم فکر کردند، دیدند صحیح گفته احمدی نژاد. میشد بجای درست کردن همه چیز که خیلی سخت بود و فقط تعداد انگشت شماری درست بودند، رید به همه چیز که همه فیض ببرن. خیلی راضی بود احمدی نژاد از این ریدن. مردم هم که ریده شده بود به همه ارزوهاشون با احمدی نژآد، خر همون عده انگشت شمارو گرفتن که چرا به مملکت کمک نمیکنین؟ تقصیر شماس! اون عده انگشت شمار گفتن تقصیر ما نیست، مگه ما بهتون نگفتیم به احمدی نژآد رای ندیم؟ مردم گفتن احمدی نژاد آدم خوبی بود، شما خرابش کردین. خلاصه که براتون دلم بگه بچه هااااااای گلم. به این نتیجه رسیدم که بجای درست کردن همه چیز باید واقعا رید به همه چیز!

۱۳۹۲ مهر ۸, دوشنبه

احساس من

حسم به مانند حس بازیکن فوتبالی میماند که ضربه پنالتی را برای بار دوم پس از تکرار پنالتی توسط داور بازی گل کرده باشد...

۱۳۹۲ مهر ۷, یکشنبه

آزردن؟

از آزردن دیگران سودی نمیبریم. فقط گاهی وقتها تصمیم میگیریم به آنها ثابت کنیم اگر قرار به این کارها باشد همه بلدند این کارها را بکنند. در حالت عادی کسی نباید در پی آزردن کس دیگری باشد.

۱۳۹۲ مهر ۵, جمعه

اندیشیدن! اندیشیدن! اندیشیدن! اندیشیدن!

من از همه مکاتب و روشهای کورکورانه زندگی بدم می آید. من جمله مکتب درویشی. معتقدم اگر حقایقی برای یافتن و یاد گرفتن در هر مکتبی هست باید اندیشید و آموخت اما هرگز نباید بر اساس مکتب یا حرف کس خاصی کور کورانه عمل کرد. فی الواقع اگر کسی صلاحیت عقلی لازم برای انجام کاری را ندارد صلاح نیست خودش به دستور یا توصیه کس دیگری دست به آن کار بزند. این بیشتر مربوط به چیزهایی در زمینه مسائل اجتماعی است. از همه کسانی هم که به کورکورانه زندگی کردن خود افتخار میکنند متنفرم.

۱۳۹۲ شهریور ۲۹, جمعه

شاس کبیر

آخه هرچقدر هم که شماها عشقتون زیاد باشه، شاستون خوب بسته باشه، دلتون با اونیکی بد باشه از اونیکی خوب باشه. هرچقدر که برای تشخیص شاس درست مته و شاغول و با نخ به هم ببندین از پشت بوم پرت کنین پیین. هرچقدر هم که این کارهارو بکنید که دیگه شاس کبیر یادتون نمیاد. اون موقع فقط من خودم بودم و خودم و شاس کبیر. اون موقع شما اصلا هنوز متولد نشده بودید!

۱۳۹۲ شهریور ۲۷, چهارشنبه

قومیت

آخه عرب داریم، کرد داریم، لر داریم، ترک داریم، فارس داریم، از این چیزا داریم. ضمنا به صورت جد مخالف خلیج عربی هستیم در فارسی. پس دیگه فلسطینتون چیه؟ که از بیخ عربه؟ بدم میاد از جمهوری اسلامی که اصلا نمیدونه فلسطینیا تا چه حد! از بیخ عربن و بعد فلسطین فلسطین میکنه. بدم میاد از رییس جمهور منتخب که هنوز حالیش نشده رییس جمهوری یکمی سخت تر از این حرفهاست. اونم رییس جمهور کشور پیچیده ای مثل ایران. ما نگفتیم اسراییلی بشید شاید سخته شاید اصلا مورد پسند همه ایرانی ها نباشه. اما این قازقولنگ بازی که در آوردید رو بذارید از اول توضیح بدم براتون. بچه های گلم داستان از این قرار بود که دهن ایران از دست مسلمونا سرویس بود. یعنی اعراب. چون اصلا عجم رو که اونقدر مسلمون حساب نمیکنن. مثلا صدام حسین که داشت توی خاورمیانه با تکیه بر اسلحه قدرت میگرفت. بچه های گلم، جو اسلام و آب و برق مجانی که چه عرض کنم، جو کمونیستی و دعوا برای قدرت همه ایرانی رو هم گرفت و باعث شد شاه رو به خاطر اینکه خونه اش قشنگ بود و ضمنا ایران هم در دوران قبل از اون نتونسته بود به کمک مصدق شعبون بی مخ رو شکست بده سرنگون کنن. بعد از اون که شاه سرنگون شد، اونا تصمیم گرفتن که خمینی رو انتخاب کنن. بعد از یک سمت صدام حسین عرب به ایران حمله کرد. از اونطرف سلمان رشدی خمینی رو ضایع کرد. و بعد از اون خمینی هم از ضایع کردن بیشتر خودش کم نذاشت که گفت هرکی سلمان رشدیو بکشه بهش چند میلیون دلار پول میدیم. بعد از این اتفاقا، امام خمینی جام زهر را نوشید و به عبارتی در لباس رهبریت شیعه شکست خورد. بعد به شهریار گفتن یه شعر برای امام بنویسه. شهریار هم که فرصت خوبی براش پیش اومده بود بذاره در همه آخوندا این شعر رو نوشت که: من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم، چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم. فارق از خود شدم و کوس اناالحق بزدم، همچو منصور خریدار سر دار شدم.... البته امام یه شعر دیگه هم گفته بود که: ما را رها کنید در این رنج بی حساب، با قلب پاره پاره و با سینه کباب! بعد از این حرفها ایرانیها مثلا در همون وضعیتی که ما داشتیم بزرگ میشدیم خیلی ناجور توی دنیا رفت درشون. چرا؟ چون اولا کل دنیا یه مدتی از تحقیر ملیت ایرانی حال کرده بود و این ضمنا چیز جدیدی هم در طول تاریخ ایران نبود. یادتون هست که روحانیت در ایران ریشه دیرینه داره و در اواخر پادشاهی دوران ساسانی به خاطر فساد روحانیون حکومت ایران از هم پاشید و بعد عمر بن دیوس به ایران حمله کرد و کل ممکلت رو گرفتن دهنشو با حکومت عباسی و فیلان و فیلان سرویس کردن. حافظ هم بیچاره در طول زندگیش همین مشکلو داشت، همیشه مورد اذیت و آزار قرار میگرفت. خلاصه اون اتفاق که روحانیون به گا دادن دوباره شد و اینبار خودشون شروع کردن به باج دادن به عربا و حکومت عباسی و همه اونها که فکر میکردن باید بزنن ایرانیا رو توی زندگی سرویس کنن. بعدا هروقت یادشون میفته که اسراییل چقدر ایرانو ضایع کرده و ایران هم مجبوره بزنه دهن شهروندای خودشو به خاطر عمربن دیوس سرویس کنه،،، آهان یادم رفت یه چیزی بچه های گلم. اسم حکومت رو گذاشته بودن "جمهوری اسلامی" یعنی عقلشون به اونجا رسیده بود. که اسمشو بذارن اسلامی که دیگه خودشون بشن اسلام و از دست عربها خلاص بشن. ولی مگه میشد همچون چیزی؟ ولی مگه همچون چیزی در طول تاریخ هزاران ساله تونسته بود اتفاق بیفته؟ همین تاریخ زمان هخامنشیان رو بخونید یه ایده کلی از مسائل به دستتون میرسه. حکومتهای اون دوران همین بابلی ها و روم و مقدونی ها و یونانی ها و فیلان و بیسارو بشینید بخونید ببینید از نظر ریشه تاریخی کی به نفع ایران بوده کی به ضرر ایران همون کافیه.

رییس جمهور منتخب

زین پس به جای واژه مجعول و بیگانه کسکلک بازی، از واژه جدید "زنیاری" استفاده کنید.

۱۳۹۲ شهریور ۲۶, سه‌شنبه

شیطان دو آتشه

یک مشت شیطان دو آتشه
محاصره ام کرده اند
میان زمین و هوا
دست و پا میزنند
به دنبال کلی خوشحالی هستند
برای کلی خوشحالی خودشان
دلیل هم قانعند
کاش واقعا خوشحال بودند
اگر آنطور بود، دردسر خاصی نبود
یک مشت شیطان دو آتشه
با کلاه بوقی منگوله دار!
همه چیز از منگوله کلاهشان پیداست
اما همیشه تعجب میکنند
چرا به منگوله کلاهشان شک میکنند
یک مشت شیطان دو آتشه
به منگوله کلاهشان شک میکنند
شک میکنند
شک میکنند
آنقدر که همه چیز
برای همه
روشن شود...

زپرتی

گچپژ. (1)  و فراموش نکن داستان آن قومی را که زپرتی بودند. (2) و همانا زپرتی لوله شدند. (3) حال آنکه خود را بهترین میدانستند و خواستند همیشه به همه دروغ بگویند. (4) ولی نشد! 

۱۳۹۲ شهریور ۲۴, یکشنبه

شیخ مستعار

شیخ مستعار
ما را نظری کرد و به کیرش بالید
وانچنان خسته کنیم اورا
که خود به کیر خویش وامدار آید
دیشب چخوس را برایت کنار قرآن گذاشتم که بخواهی و بدانی و بپرسی و شاست نهشت دهی. دیشب از تمامی روزنه های ململم بانگ چوسا مخوسا بر آمد.

۱۳۹۲ شهریور ۲۳, شنبه

آیین پدر

و ما بر آیین پدرانمان اعتقاد داشتیم و ریش و پشم و عمامه آخوند. و ما آنها را پرستیدیم و همانا ایشان ما را نپرستیدند و ما چنان شد که قرآن پرایم را اختراع کردیم. ما نه اونا!

۱۳۹۲ شهریور ۲۱, پنجشنبه

فن بیان

حضرت موسی در قرآن میفرماید، قال ربشرحلی صدری ویسرلییی امرییی، واحلل عقده من لسانی یفقهو قولی! البته این سوره، مال جاهای خطرناک قرآن هست عزیز برادر!

پرسپولیس

خودمون این هفته دیگه تعیین میکنیم که این هفته لیگ مهمترین هفته تمامی لیگ های برتر از اول تا حالا بوده و بعد از این هم هیچ هفته لیگ برتری امکان نداره بیاد که از این هفته لیگ برتر مهمتر بوده باشه. اگر پرسپولیس این هفته بتونه بیاد بالاتر از استقلال یعنی اینکه کلا در مجموع همه هفته های لیگ برتر استقلال رو شکست داده.

وضع زندگی

این حرکت ضایع که سر ملتو گول میمالی که با هم دعوا نکنن. من نمیدونم آدم تا کی مجبوره این حرکتو تکرار کنه. وقتی آدم مجبوره این حرکتو تکرار کنه یعنی حتما یه مشکلی هست برای یکی دیگه. وقتی هم "مشکلی" هست، اولویت اول با حل مشکل هست نه بلندپروازی.

۱۳۹۲ شهریور ۱۹, سه‌شنبه

تنهایی

همیشه توی زندگیم دلم میخواست یک دوران طولانی رو تنهایی بگذرونم که به نظر خودم لازمه بزرگ شدنم بود. غیر از اون رو به دیوانگی میگذاشتم. مثل روال همه اتفاقهایی که از کودکی آدم اتفاق میفته. اگر آدم این نوع تنهایی رو در گذشته زندگیش احساس کرده باشه، نیاز بهش در اینده رو هم احساس میکنه.

چیز

هرچی از خودم چیز بنویسم کم گفتم. هرچی از خودم چیز بنویسم کم گفتم. هرچی از خودم چیز بنویسم کم گفتم.

زیر یقه

زیر یقه آدم لک شه مثلا مشکلی داره؟ نه! چون زیر یقه همیشه زیر یقه اس. حالا حتی اگر آدم پیرهنشو دو میلیون دلار خریده باشه!
الان این پست قبلی به قدری در موردش تصمیم گرفتن سخته که آدم نمیدونه چی باید بگه. اما نهایت نهایتش، به علت هویت شخصی که آدم خودش هست، تصمیم درست همیشه اونه که اینو برای خودش وظیفه بدونه که به اون آدم احترام بذاره. هرچند اگر این احساس وظیفه برای آدم سختی های زیادی رو به همراه داشته باشه.