آخه عرب داریم، کرد داریم، لر داریم، ترک داریم، فارس داریم، از این چیزا داریم. ضمنا به صورت جد مخالف خلیج عربی هستیم در فارسی. پس دیگه فلسطینتون چیه؟ که از بیخ عربه؟ بدم میاد از جمهوری اسلامی که اصلا نمیدونه فلسطینیا تا چه حد! از بیخ عربن و بعد فلسطین فلسطین میکنه. بدم میاد از رییس جمهور منتخب که هنوز حالیش نشده رییس جمهوری یکمی سخت تر از این حرفهاست. اونم رییس جمهور کشور پیچیده ای مثل ایران. ما نگفتیم اسراییلی بشید شاید سخته شاید اصلا مورد پسند همه ایرانی ها نباشه. اما این قازقولنگ بازی که در آوردید رو بذارید از اول توضیح بدم براتون. بچه های گلم داستان از این قرار بود که دهن ایران از دست مسلمونا سرویس بود. یعنی اعراب. چون اصلا عجم رو که اونقدر مسلمون حساب نمیکنن. مثلا صدام حسین که داشت توی خاورمیانه با تکیه بر اسلحه قدرت میگرفت. بچه های گلم، جو اسلام و آب و برق مجانی که چه عرض کنم، جو کمونیستی و دعوا برای قدرت همه ایرانی رو هم گرفت و باعث شد شاه رو به خاطر اینکه خونه اش قشنگ بود و ضمنا ایران هم در دوران قبل از اون نتونسته بود به کمک مصدق شعبون بی مخ رو شکست بده سرنگون کنن. بعد از اون که شاه سرنگون شد، اونا تصمیم گرفتن که خمینی رو انتخاب کنن. بعد از یک سمت صدام حسین عرب به ایران حمله کرد. از اونطرف سلمان رشدی خمینی رو ضایع کرد. و بعد از اون خمینی هم از ضایع کردن بیشتر خودش کم نذاشت که گفت هرکی سلمان رشدیو بکشه بهش چند میلیون دلار پول میدیم. بعد از این اتفاقا، امام خمینی جام زهر را نوشید و به عبارتی در لباس رهبریت شیعه شکست خورد. بعد به شهریار گفتن یه شعر برای امام بنویسه. شهریار هم که فرصت خوبی براش پیش اومده بود بذاره در همه آخوندا این شعر رو نوشت که: من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم، چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم. فارق از خود شدم و کوس اناالحق بزدم، همچو منصور خریدار سر دار شدم.... البته امام یه شعر دیگه هم گفته بود که: ما را رها کنید در این رنج بی حساب، با قلب پاره پاره و با سینه کباب! بعد از این حرفها ایرانیها مثلا در همون وضعیتی که ما داشتیم بزرگ میشدیم خیلی ناجور توی دنیا رفت درشون. چرا؟ چون اولا کل دنیا یه مدتی از تحقیر ملیت ایرانی حال کرده بود و این ضمنا چیز جدیدی هم در طول تاریخ ایران نبود. یادتون هست که روحانیت در ایران ریشه دیرینه داره و در اواخر پادشاهی دوران ساسانی به خاطر فساد روحانیون حکومت ایران از هم پاشید و بعد عمر بن دیوس به ایران حمله کرد و کل ممکلت رو گرفتن دهنشو با حکومت عباسی و فیلان و فیلان سرویس کردن. حافظ هم بیچاره در طول زندگیش همین مشکلو داشت، همیشه مورد اذیت و آزار قرار میگرفت. خلاصه اون اتفاق که روحانیون به گا دادن دوباره شد و اینبار خودشون شروع کردن به باج دادن به عربا و حکومت عباسی و همه اونها که فکر میکردن باید بزنن ایرانیا رو توی زندگی سرویس کنن. بعدا هروقت یادشون میفته که اسراییل چقدر ایرانو ضایع کرده و ایران هم مجبوره بزنه دهن شهروندای خودشو به خاطر عمربن دیوس سرویس کنه،،، آهان یادم رفت یه چیزی بچه های گلم. اسم حکومت رو گذاشته بودن "جمهوری اسلامی" یعنی عقلشون به اونجا رسیده بود. که اسمشو بذارن اسلامی که دیگه خودشون بشن اسلام و از دست عربها خلاص بشن. ولی مگه میشد همچون چیزی؟ ولی مگه همچون چیزی در طول تاریخ هزاران ساله تونسته بود اتفاق بیفته؟ همین تاریخ زمان هخامنشیان رو بخونید یه ایده کلی از مسائل به دستتون میرسه. حکومتهای اون دوران همین بابلی ها و روم و مقدونی ها و یونانی ها و فیلان و بیسارو بشینید بخونید ببینید از نظر ریشه تاریخی کی به نفع ایران بوده کی به ضرر ایران همون کافیه.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر