۱۳۹۱ بهمن ۱۱, چهارشنبه

شاسبازی



ای شاس رفته  بودی
تا کام ما برآید
...
از شاس رفته اینبار
صد بار بدتر آمد!
...
قهار شاسبازی
مقهور شاس کرده است
...
بی شاس باز با ما
قصد مزاح کرده است!
...
بی قصد شاسبازی
زندان دهر دیده است
...
از شاس بار دیگر
دندان سگ شکسته است




جوان این را بدان، بعضی وقتها آدم خودشو کم میبینه. بعضی وقتها هم زیاد میبینه بقیه دلشون نمیخواد. در هر صورت ما همه کمیم. چه اینجا چه اونجا. من به این نتیجه رسیدم. حرف مفت بزنی. کار بی ربط بکنی و از این جور چیزا ملت بیشتر باهات حال میکنن. یا شاید بهتره بگم ملت بیشتری باهات حال میکنن!

۱۳۹۱ بهمن ۱۰, سه‌شنبه

امروووز یخده که هوا سرد شدس، اینس که بیشینیم این غذامونااا بزنیمداااا، ای غذامونا بیزنیمدااا،،،

امتحان فیزیک بخش آیینه ها

یک سطل آب داریم. یک آیینه رو بالاشه سوراخ میکنی. با نخ میبندی طوری که بشه از وزن آیینه تو سطل صرف نظر کرد. فرو میکنی تو سطل آب. چنتا آیینه مثل این تو سطل آب جا میشه؟

۱۳۹۱ بهمن ۹, دوشنبه

نود این هفته و مجید جلالی

آقای جلالی بنده با تشکر از بحث فنی شما، میخواستم عرض کنم ما با دوستان بازی رو از اول تا آخر نگاه کردیم. به نظر میرسه که شما شش تا پاس پنج امتیازی و سه تا پاس سه امتیازیشو نشمردی. دوما شما داری از پاس حرف میزنی، من اینجا میخوام بگم از پاس حرف زدن خیلی مهم نیست. آدم باید شاس خوبی بده. از شاس حرف بزنه.

۱۳۹۱ بهمن ۷, شنبه

چیزی در باب دوشواری

آقا دوشواری حق داره گیر بده دیگه! همون آدم رسمیایی که میان میگن خونت تو طرحه، همون آدم رسمیا اومدن میگن دوشواری داری یا نه و نگران نیستی خونت تو طرحه و اینا! حالا دوشواری چه میدونه؟ توقع داره همه با هم یه جوری عمل کنن. اینکه یکی بیاد اینقد مخالف یکی دیگه تو تلویزیون حرف بزنه اونم چه طوری؟ به کمک دوشواری! حتما یه مشکلی تو قضیه هست دیگه. دوشواری هم مشکوک میشه که نکنه این همون شهرداریه! کاملا حق داره مشکوک بشه به این قضیه. اصلا دلش نمیخواد مصاحبه کنه!
خاتمی از ابتدا شاسکول بوده است. شاسکول بودنش کاملا مشخص بود. از همانجا ها که از اول با آزادی بیان موافق بود. بعد ما شنیدیم ویدئو ها را آقای خاتمی جمع کردند. راست و دروغش با شما. بعد آنجا که خیلی کار خاصی در هجده تیر و غیره و سایر نکردند. بعد از آنجا که به جایزه صلح نوبل خیلی احترام نگذاشتند شاید وکلایش وکلای ایشان نبودند.

۱۳۹۱ بهمن ۵, پنجشنبه

بدنبال آزادی هستید که باشید فرضا، ادعای پیشرفت و سطح بالا و غیره دارید که باشد فرضا! با دوشبگ ها چه میکنید؟ حتی شما دوست عزیز؟

۱۳۹۱ بهمن ۳, سه‌شنبه

مشگل اثلی

مشگل اثلیییی، اینه که یه مثائل بغرنجی اتفاق میفته که من نمیفهمم چرا؟ اینا اگثرش وقتی من نبودم اتفاق افتاده!

۱۳۹۱ دی ۳۰, شنبه

امروز شاخ ترین کار عمرم را کردم. اینطورها نیست که آدم مثلا هر زمان بتواند بگوید شاخ ترین کار عمرش را کرده است. آیا تا بحال اندیشیده اید شاخ ترین کار عمرتان چه بوده است؟
اینها همه هست و اینهمه شاسکده نیست، شاسکده شاسکده است!
این مافیا لامای فیل المافتول است
دستور ما لیکن همان فتل فتول است

پی نوشت: فرازهای از قصیده مثنوی بلند ملغاز که باقی در میان متون بجا نمانده است...

۱۳۹۱ دی ۲۸, پنجشنبه

ببین من اصلا اینطوری نیست که درسم خیلی خوب باشه. چون از ایران اومدم پارتیم کلفته تو آمریکا خیلی بهم حال میدن...

۱۳۹۱ دی ۲۷, چهارشنبه

خونمونو که میساختیم دوتا کارگر افغانی بودن، شمس الله و سیف الله. اول شمس الله بود. بعد شمس الله رفت افغانستان، سیف الله اومد. من با هردوشون میرفتم حرف میزدم. یه تپه شن میریختن بیرون خونه. با فرغون اینا یکی یکی میبردن تو. یکی از جالب ترین کاراش سیمان درست کردن بود. یه چیز گردی درست میکردن با شن که وسطش خالی بود. چنتا بیل سیمان میریختن، چنتا بیل شن. آب میریختن وسطش. با بیل میفتادن به جونش هم میزدن. بعد خمیرشو میریختن تو فرغون میبردن. من با آخرش خیلی حال نمیکردم. با وسطش بیشتر حال میکردم که تازه آبو ریخته بودن وسط سیمان یه حالت حباب طوری هم وسطش بود که بعدا میترکید. یه چیزی هم داشتن که سیمان و میریختن تو قوطی روغن میبستن به طناب با قرقره و طناب میکشیدن تا پشت بوم. یه کار خطرناکی هم میکردن. از پایین کارگر اولی آجر پرت میکرد. منم اون زیر وایساده بودم. کارگر بالایی از پشت بوم آجرو رو هوا میگرفت. یکی یکی پرت میکردن. من هرچی نظارت کردم هیچوقت آجرش خطا نرفت. زیاد شاس نبودم اون وقتا.

۱۳۹۱ دی ۲۶, سه‌شنبه

اولی: دیشب میخواستم با کاغذ کفش درست کنم نشد! بگو چرا؟
دومی: چرا؟
اولی: سر بندش به مشکل خوردم.

۱۳۹۱ دی ۲۴, یکشنبه

شاس بعدی

جان بی جمال شاسان، شاسی دگر ندارد
این شاس بی توجه، اینبار بهتر آمد
---
شاسی به جای شاسان فرصت شمار شاسا
گر شاس رفته باشد، شاس دگر ندارند
---
این شاس سرتر آمد، آن شاس از در آمد
این شاس بی تنعم خطاط دفتر آمد
---
وانگه که رفته باشند شاسان پی سر خویش
این شاس رفته باشد تا شاس دیگر آید
---
بی شاس زندگانی ذوقی چنان ندارد
دست هزار شاس است، این شاس رهبر آید
---
هر دم به هر طریقی شاس توان بریدند
این خسته گان بی درد از شاس خسته آیند
---
دربار طوطیان را شاسان دری شکستند
این در قلم ندارد، تا شاس سرور آید
---
این معجزه نخوانید در دفتر شبانش
شاسی اگر بخوابد بار دگر برآید
---
درگیر شاس گشتی تا آخرش ببینی
آخر صدای گنگی است مقهور بینهایت
---
گر شاس ما نشیند در منزل مغانش
آن شاس باز گردد ایام غم سرآید

خباز خان چکار بگرتی!

در خبرها آمده بود که دوبار شش نفر در دو شهر مختلف شمال هندوستان به یک زن ببخشید به دو زن مختلف یکی یک بار یعنی هر شش نفرشان که میکند سر جمع دوازده فقره تجاوز! از مدت هر تجاوز و اینکه آیا چند تجاوز در یک زمان صورت گرفته است یا این تجاوزات منقطع بوده است اطلاع موثقی در دست نیست. زن اول مورد کشتن هم قرار گرفته بود. در خبرها آمده بود که بار دوم در اتوبوسی رخ داده است یعنی بعدا! اینطور که راننده مسافر را سر ایستگاه خود پیاده نمیکند و در انتها ایشان را مورد تجاوز قرار میدهد به همراه پنج نفر دیگر که خیلی اطلاع دقیقی در دسترس نیست که آیا سوار اتوبوس بوده اند یا آخر خط به راننده ملحق شده اند. اگر بخواهم تمام ترکیبات مختلف ممکن این واقعه را بشمارم از آنجا که فضای حادثه نمایی است به علت اطلاع کم از جزئیات واقعه، لذا در ادامه به نوشتن همین چیزی که میخوانید بسنده کرده ام. سوال عمده ای که پیش میاید این است که فقط این خانم تا آخر خط بوده است و کسی دیگر نبوده است. مثلا وقتی ایستگاهش رد شد دقت نکرد که ایستگاه بعدی با بقیه مسافر ها پیاده شود. این شک بوجود میاید که شاید این خانم تنها مسافر بوده اند از ابتدا به همراه شش مرد در اتوبوس که یا از ابتدا قصد تجاوز به ایشان را داشته اند همگی با هم و این قضیه اتوبوس و اینها از ابتدا فقط صحنه سازی بوده است. یا اینکه از ابتدا یا از میان راه راننده قصد این کار را کرده است و لذا در آیینه اتوبوس با ایما و اشاره قصد خود را به پنج نفر دیگر منتقل کرده است و ایشان نیز متوجه شده اند. در این صورت آیا زن از ابتدا در آیینه خودش هم این را دیده است و فهمیده است یا اینکه به علت زن بودن متوجه ایما و اشارات مردها نشده است و به چیزی هم مشکوک نشده است. این تجاوز دسته جمعی در بخشهایی از هند که با کلاس تر به شمار می آیند لااقل تا جایی که من شناخت دارم اتفاق میفتد. مثلا در پنجاب که ساکنان آن هندو نیستند اکثرا. و دهلی که پایتخت هند است.

۱۳۹۱ دی ۲۲, جمعه

۱۳۹۱ دی ۲۱, پنجشنبه

این ریشو گذاشتم که اگه یه وقت منو یا یکی دیگه عوضی گرفتن از رو ریشم تشخیص بدن که من کیم. چون من فقط ریشام اینطوری در میاد...
کرایه خونه رو ده روز دیر دادم. بعد موقه دادن کرایه خونه داد و بیداد کردم دعوا راه انداختم که میرم پلیس خبر میکنم و اینا...

۱۳۹۱ دی ۲۰, چهارشنبه

هههه هههه! باز کالباث خورم اینطوری شدم. ههه! چرا هر وقت کالباث میخورم اینطوری میشه. ههه.. ذور ذدم به اینا ثابت کنم هههه هههههههه. وای خدا... مردم از خنده. پووووه.... ترکیدم هرچی کالباث تو دهنم بود پخش شده رو فرش. کالباث به جهنم چه طوری نوناشو از لای پرذ فرش در بیارم. ای وای! دههههههه... رفته بودم اونجا... ههههه. یه دوچرخه بوقی، خخخخب! بوق میزده اینطوری. آووژ دوووژ غاغوژژژ ژآغوژژژ... آهنگث حرفه ای بود. تا حالا اینقد ثاده نبود بخدا. هههههه!
امروز بعد از مدتها کالباس خوردم. چیز خاصی تفاوت خاصی نکرده است. یعنی آنطورها که شما خیال میکنید نه. همانطوری که همیشه هست. استقلال پنج تا زد به ابومسلم. من شخصا بیشتر خوشحال میشدم اگر شش تا میزد.

۱۳۹۱ دی ۱۵, جمعه

یکی از جنبه های سرنوشت من

یکی از جالب ترین جنبه های سرنوشت من این بود که بین ابی و اوباما یکی رو انتخاب کنم. من بین ابی و اوباما باید نگاه کنیم ببینیم در چه زمینه ای صحبت میکنیم. مثلا من کنسرت هیچکدومشون تا حالا نرفتم. گفته ان اوباما قراره به زودی کنسرت بذاره چند وقت دیگه من هنوز نمیدونم برم یا نه. اما کنسرت اوباما در هر صورت رفتن داره. در مجموع نمیدونم. خیلی عجیبه مثلا مثل مقایسه کامیون و قورمه سبزی میمونه. من به هر حال از اونجایی که نمیتونم در مسائل بین المللی به ابی اعتماد کنم ترجیح میدم به اوباما انتخاب کنم. اما قول میدم اگه کنسرت ابی و اوباما توی یک روز و یک زمان در دوتا استادیوم مختلف شهر برگزار شد، حتما برم کنسرت ابی...
زدی ضربتی، ضربتی نوش کن!

پی. نوشت: حمید استیلی به تحقیق به عقیده من البته نه به طور کلی اما به طور جدی یکی از ضایع ترین شخصیت هایی هست که فوتبالش خوب بوده..