یک اتفاقاتی افتاده بود زمان انقلاب، که شما حالا شاید یادتون نیاد یا سنتون اجازه نده. مسئله پیش آمده بود میان بعضی دوستان در اون بهبهه انقلاب، برای جریان بعدی چه نوع موسیقی باید استفاده کنیم؟ یکی از دوستان اصرار داشت که از موسیقی دابز استفاده کنیم. بنده معتقد بودم که خیر ترنس بهتر است. خلاصه اختلاف کوچکی پیش آمد که به حمدالله بعد ها برطرف نشد. حالا شما شاید خودتون بهتر بدونید که شد؟ نشد؟ چی شد؟ از ابتدای انقلاب تا به امروز همه از بنده ناراضی بودن. همه هم فقط همون کاری رو میکردن که بنده میکردم. بنده چند بار فرار کردم. به نقاط دوردست پناه بردم. اما انقلاب همینطور اجازه نداد. بنده نیز همانطور که حجت به سبب حضور یاران تمام نشد و مکافات دیگری هم آنقدر نداشتیم، تصمیم گرفتیم که نشد. حالا شما اگر متعارضید خودتان ادامه کار خودتان را به نحو دلخواه انجام بدید چون من از همون ابتدا تا به امروز همینطور از همه شماها ناراضی بودم وگرنه که هیچوقت نمیرفتم اون کارها رو بکنم. من مگه خودم چکار میکردم که انقلاب شد؟ منم که یک نفر بیشتر نبودم. سخنرانی هم که برای کسی نمیکردم. هرچه هست از قامت ناساز بی اندام شماس. مگه بقیه زنده نبودن نفس نمیکشیدن؟ ما هم مثل شما بنده خدا بودیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر