بیبین خودم اومدم اعتراف کونم! شووما شهرداریس؟ یا ما؟
۱۳۹۱ دی ۹, شنبه
۱۳۹۱ دی ۵, سهشنبه
امروز چند روز است که کالباس نخورده ام. از دیروز تا حالا چند چیز فرق عمده کرده است. نه آن چیزهایی که شما خیال میکنید. چند چیز دیگر! مثلا فروشگاه نزدیک ما دیگر کالباس نمیفروشد. مجبورم سوسیس بخرم! این تا چه حد مهم است به خودش مربوط است. من خیلی به اونم نیست. دوم آنکه فتل فتول از جمله آن وزنهای قدیمی است که دیگر استفاده نمیشود. سوم آنکه اوکی گرفتم! اینطوری ها هم نیست اما اعصاب ندارم! این از جمله ویژگی های خاص من است. چهارم آنکه تازگی ها به جیزس علاقه مند شده ام از شافتک ها بیزار. سوم آنکه از وقتی به جیزس آشنا شده ام متوجه شده ام ایشان خیلی حس شوخ طبعی خاصی دارند لذا اصلا نگران چیزی نیستم. چهارم آنکه بیا برای صبحانه یک سالاد ماکارونی پخته ام با یتیمچه! حالش را ببر... پنجم آنکه اکثر علما بر این باورند که زمین گرد است، ایشان مخالف است. ششم آنکه، شیش تای پنجاه و دو شیش شیش شیش تای پنجاه و دو، گوشواره که گوشم انداختم این هم سگ خور! هفتم آنکه من آخرش نفهمیدم شما از کجا آب میخوری؟ هشتم آنکه علیییی کریمی! نهم باتیستوتا، دهم مسی، یازدهم عسگری، دوازهم غایب است از همه جا فارق است، سیزدهم نداشتیم بجاش نخود گذاشتیم!
۱۳۹۱ دی ۳, یکشنبه
گروه سسسرود ممملی احمدی نجاد، تقدیم میکند
احمدییییی، احمدیییی، احمدی نجاد
پایه ی، پایه ی، استقامتییییی
شوت تو، شوت تو
گل ز هر کران،
وارث، وارث خاک دشمنی
احمدیییی، احمدیییی، احمدی نجاااااد
سرزده سرزده سر به سر زدییییی
جملگی اسکلان پاسدار تو
و تو از همه شان نفع میبری
احمدیییی، احمدییی، احمدییی نجاد
میروییی، میخورییی جان یاغیان
احمدییی جنبشییی، شورشییی اعصاب ندارییی
احمدی اینقدر ما خرنبودیم
احمدییییی، احمدیییی، احمدیییی نجاد
حق این بانوان توی پاچه توووو
احمدییی، احمدیییی، احمدیییی نیجاد
جملگی اسکلان دوستدار تو
فخر اهریمنی جاودانه ایییی
فخر اهریمنی جاودانه ایییی
فخر اهریمنی جاودانه ایییی
فخر اهریمنی جاودانه ایییی
۱۳۹۱ دی ۲, شنبه
آخر دنیا حالا دیگر صددرصد به ساعت هاوایی تمام شده است و بعد از صبر کردن بیصبرانه به مدت شصت و هشت ساعت و چهل و پنج دقیقه و یازده، ده، نه، هشت، هفت، شش... خلاصه سرتان را درد نیاورم، چند ساعت آخر قبل سال تحویل را خوابیده بودم که به همه ثابت کنم اینطورها هم نیست که من این حرفها برایم خیلی مهم باشد. آخر دنیا چه باشد، چه نباشد اگر کره زمین منفجر هم بشود آدم خواب باشد بهتر است! نمیدانم چرا آدمها با این قضیه که آدم همیشه بهترین تصمیم را بگیرد مشکل دارند؟ خوابیده بودم که اگر اتفاق خاصی افتاد بدیهتا بعد از بیدار شدنم میتوانستم بروم ببینم چه خبر است. اینطور اتفاقها معمولا درباره من است. حالا به هر دلیل بگذریم که خودم هم میدانم آنقدر هم تاثیر خاصی در اتفاقات ندارم. اما یک طوری اتفاق میفتد که باور کنی خودت این کارها را کرده ای... اگر هم اتفاقی نیفتاد من همان ایکس او همیشگی را بازی میکنم که خیلی مورد علاقه نیست. خوب توی سرم نمیخورد. من خواب بوده ام و همه را سر کار گذاشته بودم. سر کار گذاشتن هم از قضا انگار چیز مهمی است! الان آنقدر بیرون برف می آید و همه جا سفید است که روش خاصی برای فهمیدن اینکه بعد از آخر دنیا چه شده است به ذهنم نمیرسد. دو چیز بدیهی است: 1) حتما این آخر دنیا بود. 2) آنطوری که توقع میرفت نبود. من همیشه آدم بدشانسی هستم. آنقدر بد شانسم که مجبورم توی زندگی بیشتر روی بدشانسی خودم حساب کنم تا شانس خودم. اینطور احتمالا امید ریاضی اتفاق افتادن چیزی بیشتر میشود. حالا بگذریم، این اتفاقاتی که افتاد اگر شما فکر میکنید به آخر دنیا ارتباطی نداشت کاملا اشتباه میکنید. چون مطمئنم همه تان از افتادن این اتفاقها به حد کافی تعجب زده شده باشید. منم هم همینطورم. مثلا دیروز دستم ره که توی جیبم کردم فندک کس دیگری، با شکل و اندازه و رنگ دیگری توی جیبم بود. من به هیچ عنوان یادم نمی آید فندکم را با کسی عوض کرده باشم. این قضیه احتمالا به یکی از چند چیز مشخص که همه میدانند و یکی شان که احتمالا مهم ترینشان است یعنی توهم بر میگردد. روی فندک جدیدم عکس یک پرنده است... حالا بگذریم که من اصلا بعد از آخر دنیا علاقه ای ندارم که همه چیز را احساسی کنم. احساسی کردن قضیه به درد ما نمیخورد. همیشه به درد کس دیگری میخورد. و همیشه کسان دیگری هستند که از قضیه احساسی به نفع خود استفاده کنند. اهمیت احساس اینجا از همه چیز بیشتر مشخص میشود. من بارها گفته ام که در صورت احساسی شدن قضیه من خودم به حد کافی توانایی استفاده از مساله را دارم. نا سلامتی بیش از ده سال است که شعر سر هم میکنم. نیاز به کس دیگری نیست. اصلا چه بهتر که قضایا از همان اول احساسی نشود...
پی نوشت: https://www.youtube.com/watch?v=AhiIg3X3Ncc
۱۳۹۱ دی ۱, جمعه
۱۳۹۱ آذر ۳۰, پنجشنبه
باور کنید این فقط یک الگوریتم احمقانه است که جواب میدهد. چیز دیگری نیست! چون و چرایی اش را خوب بررسی کردم. به این نتیجه رسیدم که چیزهای توی دنیا طوری ما را مسخره کرده اند. خیلی سخت است برسیم به آن بالا. همیشه خیلی نزدیکیم، یعنی صورت مسائل این را درست نشان نمیدهد. در حقیقت بیشتر از آن به آن چیزی که میخواهیم نزدیکیم. اما زمان خیلی زیادی باقی مانده است و همیشه چیزی ممکن است ما را از رسیدن به هدفمان باز دارد. خیلی وقتها این زمان خیلی دراز کار دستمان میدهد. چندین بار تلاش کردم با گول زدن های احمقانه برای همیشه این را ثابت کنم که ما خیلی الکی همه چیز را جدی گرفته ایم و اصلا اینطورها نیست... سرانجام به این نتیجه رسیدم که اینگونه گول زدن های احمقانه معمولا به جایی نمیرسد. چرا اینطور است خیلی خوب متوجه نشده ام اما انگار این چیزی که ما در آورده ایم و فکر میکنیم از همه چیز بهتر است با آن بهترین چیزی که باشد باشد بعضی وقتها فرق دارد. بهترین چیزی که باید باشد را من نمیتوانم مشخص کنم. این بهترین چیز به شکلهای مختلف در جریان است. یک چیزی نهایتا از همه بهتر میشود. فرقی نمیکند این باشد یا آن باشد. همیشه بهترین چیز طوری است که کسی نمیتواند قبول کند بهترین چیز است. اینگونه به نتیجه ای میتوان رسید که من قبلا به آن رسیده بودم. واقعا نتیجه جالبی بود. هر کس به این نتیجه برسد باید بتواند راحت زندگی کند. جامعه از قبول این واقعیت سر باز میزند. اما جامعه خود درک نمیکند که این خود بزرگترین خدمت به بالاتر رفتن این واقعیت است. لزوما آنطور نیست که همیشه شما آنطوری باشید. بعضی وقتها هم من آنطوری ام!
۱۳۹۱ آذر ۲۱, سهشنبه
سلطان شاسکده شبی به شلمشس رفت تا از مناطق محروم بازدید کرده و به تمامی خواسته های ایشان جامه عمل بپوشاند. از شاسکده به ایشان پیغام رسید که ملیکه به ایشان نظر سوء داشته و لذا قصد ویرانی همه جا از جمله شلمشس را داشته است. شلمشس سریعا وارد قضیه شده و لذا از آنجا که نمیتوانست با ملیکه به صورت مستقیم مقابله کند با شوهر ذلیل ایشان به رقابت برخاست. شوهر ذلیل ملیکه از آنجا که طبق معاهده اونکن اشتخ با یکدیگر ازدواج کرده بودند و این معاهده در طول تاریخ از آن جهت از اهمیت بالا برخوردار بود که برای هر دو ایشان و باقی ذللا مهم بود. ایشان هرگز قصد شکستن این معاهده را نداشته و لذا تصمیم گرفتند نظر سوء خود را ادامه دهند...
۱۳۹۱ آذر ۲۰, دوشنبه
من چانزوتیو نیستم! من تو خیابان کج کله را رفتم، رفته بودم استریپ کلاپ درست کردم، من مزنم تو سر همشان که چانزوتیون... من نمخوام! اینطوری، مخوام همه برن لخت شن تو خیابان... من مخوام همشان ول کنن برن دنبال یه چی دیگه! همشان چانزوتیون اینا! مخوان لوله بکشه از اینور به آنور... من مخوام برم تو غار! من همه چی ر عوض مکنم! مخواد کتاب بخوانه هنوز... کتاب نمیخواد بخوانی چانزروتیو بدبخت... هرچی بدبختی مکشم از دست همی قدیمیانه! میخوام جدید بکنم همه ر..
۱۳۹۱ آذر ۱۸, شنبه
ماجرای تاریخی تحریم چیز
چیز... در صده هشتاد و سوم دوره تاریخی که از جهتی به عصر مغول شباهت دارد، که این شباهت را از چهار جهت میشود بررسی کرد که اینجا ما به دلیل پیچیدگی خاص خود مغول نمیکنیم، این به چند جهت مهم است. این اول اینکه، سلطان نگی خان مسوول وقت پادشاه، اینطور به نظرش رسید که از طرف دشمن داخلی یا خارجی از نظر چیز تحت فشار گرار گرفته است. این فشار از سویی گیمت ها را گران کرده بود، از سویی تورم چیز شده بود... از سوی دیگر موجب ایجاد کالای لوکس و تبلیگاتی شده بود و این لطمه میزد. طبگ دستور سولطان نگی خان، اینطور تصمیم شد که به مدت چند سال از تحریم استفاده کنند که گیمت ها را پایین بیاورند و کار مملکت را ساده تر کنند. این گضیه از نظر ابعاد تاریخی بسیار مهم به شمار می آید...
۱۳۹۱ آذر ۱۶, پنجشنبه
۱۳۹۱ آذر ۱۳, دوشنبه
آن شاس نماند و این نیز نخواهد ماند
این شاس دمدمی که هرگز وفا نکرد
...
آن جفتک سنگین میان شاسکده
آن روزگار ز شاس رنگین
...
از این جماعت ز شاس غمگین
جمعی دوباره ز ما قصد شاس کنند
...
از شاس رفته بی عذاب ما
بار دگر شاسگیری کنند
...
اینبار دگر شاس ما نخواهد گذشت
این شاس ما از شما نخواهد رمید
...
این بار دگر غریبه ز شاسش نکشد دست
این بار دگر کسی نخواهد خفت
...
شاس ما جمله ندایی است ز دور
این ترجمه چو نخوانید هیچ نشود
۱۳۹۱ آذر ۹, پنجشنبه
سه نقطه
جرات داری سه نقطه بگذار ته حرفهایت، مثل همیشه، مثل همه آن حرفهایی که تهشان سه نقطه میگذاشتیم و تهشان سه نقطه معنی میداد. زبان با وجود سه نقطه مشکل نداشت. مدتهای زیادی از سه نقطه استفاده میکردند. اینطور برداشتها از حرفها نمیشد. اینطور دسته بندی ها وجود نداشت. همه سه نقطه بودند. تا روزی که خیلی ها از سه نقطه بدشان آمد. خواستند این نقطه ها را کم کنند. شاید انگار دنیا روی سرشان زیادی سیاه شده بود. رفته بودند قاطی آدمهای آنطوری. تصمیم گرفتند نقطه ها را کم کنند. شاید دردی ازشان دوا شود. خیلی فکر نکرده بودند که این نقطه ها نیستند که واقعا از همه چیز مهم تر هستند. این آدمهایی که سه نقطه مینوشتند بودند که یک کار دیگری میکردند...
۱۳۹۱ آذر ۸, چهارشنبه
تقدیم به ایشان
آدرس من را بلدی؟ خیلی وقت است خودم را پیدا نمیکنم. بیا مثل دوتا پرسپولیسی بنشینیم مرد و مردانه صحبت کنیم!
۱۳۹۱ آذر ۷, سهشنبه
۱۳۹۱ آذر ۴, شنبه
شاس دیگر
فاضل تو سر شاس نبودی
سرشاس چو آس و پاس نبودی
...
فاضل سر تو شوشه شور است
شورش ز سر شور شلمشس تو نبودی
...
فاضل سر سفره آبی و نانی و
عشقی و کاهی و آهی و خاکی و باهی و لاهی و ساهی و هاهی و .. (دو نقطه)
...
فاضل ز سر شاس تو سر شاس نبودی
فاضل ز شلمشس به تو تکبیر نمودیم
...
بادی و راهی و آهی و کاهی و هاهی و هوهی و هی هی!
فاضل ز سرت شاس شلمشاس نبایید!
...
فاضل سر داسی و ماهی و هاهی و هوهی و ..
۱۳۹۱ آبان ۲۷, شنبه
شاس سوم
این شاس من، ای شاس من
ای وای بر بی شاس من
....
شاسم دگر بیشاس شد
از شاس سرنشناس شد
....
آن شاس بی شاسش بگو
شاسی سلامت میکند
....
شیشش بگو هفتش بگو
شیشه شکستش را بگو
....
کاهش بگو آهش بگو
آن گاو نر بی شاس شد
....
ای شاس سرگردان بدی
آن شاس با مستان بدی
....
از شاس بیگاهش بگو
از کار شهشاسش بگو
....
ای شاس دیگرگون شدی
مایه تعجب دیگران شدی
....
آن شاس دیوانست او
او شاس بی شاس است او
....
او را بگو او را بگو
گل گل بلا گول گول گرا
....
ای گوگول قشنگم
بیا دورت بگردم!
پی نوشت:
....
همه کس طالب شاس است
چه شاسکول چه مشنگ
.....
همه کس طالب شاسی است
چه بلبل چه پلنگ
....
همه کس اسکل ناز است
همش شاس نهان است
....
شلم شوربا شدی ای شاس
چرا شاسکول نبود آن کس؟
....
شاسی به در میکده روزی رفت،
سرگشته و حیران
گفت ساقی کرمی کن
ساقیا، دست تو خوب است
دست من خوب نیست
ساقیا رحمی کن
ساقی گفت ... (بیلاخ!)
پی نوشت:
....
همه کس طالب شاس است
چه شاسکول چه مشنگ
.....
همه کس طالب شاسی است
چه بلبل چه پلنگ
....
همه کس اسکل ناز است
همش شاس نهان است
....
شلم شوربا شدی ای شاس
چرا شاسکول نبود آن کس؟
....
شاسی به در میکده روزی رفت،
سرگشته و حیران
گفت ساقی کرمی کن
ساقیا، دست تو خوب است
دست من خوب نیست
ساقیا رحمی کن
ساقی گفت ... (بیلاخ!)
۱۳۹۱ آبان ۲۵, پنجشنبه
۱۳۹۱ آبان ۲۲, دوشنبه
عجیب نبود؟
به نظر شما عجیب نبود که در واقعه کربلا که هفتاد و دو تن تا ته شهید شدند امام زین العابدین به علت سرماخوردگی شرکت نکرد؟ و بعد از واقعه از سپاه شمر و یزید جان سالم به در برده و امامت شیعیان را برعهده گرفت؟ این چه یزیدی بود؟
خنده دارترین داستان دنیا
خنده دارترین داستان دنیا را میخواهم برایتان تعریف کنم. فمنیست ها از طریق احمدی نژاد که ندا آقا سلطان را کشته بود افتادند به جان همه همه طرفداران ندا آقا سلطان. یا فمنیست ها فمنیست نبودند. یا احمدی نژاد احمدی نژاد نبود. یا ندا آقا سلطان ندا آقا سلطان نبود! ایشان نمیتوانستند تفاله های باقی مانده مذهب را که در روده شان گیر کرده بود دفع کنند.
۱۳۹۱ آبان ۲۱, یکشنبه
در عصر گذشته خبر رسید که آقای پتراسیوس به دلیل روابط نامشروع از ریاست سازمان سیا استعفا داد. در اینجا ذکر چند نکته ضروری به نظر میرسد. اگر ایشان اینقدر مهم بود که رییس سازمان سیا بود چرا سر یک قضیه ای که اصلا ربطی به شغلش نداشت استعفا داد؟ دوما ایشان اگر رییس سیا بود چطور شد که اینقدر سوتی داد که طرف این کار را کرد؟ سوما حالا فوقش ایشون اینو گفت شما چرا نزدی زیرش؟ مردم ریختن سرت؟ بیخیال اون الکیه، بی محلی کن میرن! چهارما، میتونستی برش شکایت کنی از ایشون که دروغ گفته، حالا یا گفته یا نگفته! اگر نگفته به هر حال نوشتنش مناسب نبود شما بزن بهش. پنجما، ما نفهمیدیم روابط نامشروع خوبه یا بده؟ به هر حال ایشون با این کار خودشو از اسلام مبری کرده! ششما، اگر اینطور هست بیا خودت به زبون خوش بقیه اش ام بگو تا نیومدن اخاذی کنن مرگ یه بار شیون یه بار. هفتما، آقای پتراسیوس، برادر عزیز و متعهد، چرا این بی احتیاطی رو کردی؟ چرا کاری کردی که بنیان خانواده به هم بریزه؟ در نهایت یک پیشنهاد هم دارم. شما که رییس سیا هستی و از روابط نامشروع همه با همه خبر داری، این خانوم نه، اما اون کسی که مسوول اصلی این ماجرا هست، اونو پیدا کن روابط نامشروعشو تو گوگل به خودت ایمیل بزن...
۱۳۹۱ آبان ۲۰, شنبه
در ویل بی
در نهایت برای حل مشکل به این نتیجه رسیدند که باید نفت همه جا را بین همه تقسیم کنیم به غیر از نفت خودشان را چون این بهتر است اگر همه چیز را بقیه از دست بدهند. آنها هم که آدمهای خوبی بودند، از همه چیز بهتر از همه استفاده میکردند، پس حقشان بود همه چیز دست آنها باشد البته به نظر خودشان! ایشان به مشکلات استخراج نفت اصلا اشاره ای نکردند... ایشان به این نکته که یک روز نفتشان تمام میشود همه اصلا توجه نکردند. ایشان به هیچی توجه نکردند.
۱۳۹۱ آبان ۱۸, پنجشنبه
پسداک سابق استاد سابق من
پست داک سابق (اکس پست داک) استاد سابق (اکس استاد) من، که با هم اختلاف داریم الان، ایمیل زده به من، استادم و رییس دانشکده، توش غر زده که تو نمیتونی فلان کنی و حق نداری و اینا! استاد سابق من روش ریپلای کرده، حرفشو تایید کرده. الان دو حالت وجود داره: 1) استاد سابق من به پست داک سابقش گفته تو یه ایمیل شوت کن، من روش ریپلای میکنم، که این خیلی ضایعس! 2) استاد سابق من خودش اصلا نمیدونه باشد چکار کنه، پست داک سابقش ایمیل میزنه، استاد سابق منم رو ایمیل پسداک سابقش ریپلای میکنه، که این خودش از اونم ضایع تره!
۱۳۹۱ آبان ۱۶, سهشنبه
زنده باد آزادی، ... باد فاشیزم
نظر به اینکه این انتخابات تمام شد به همین سادگی، اینجانب لازم میدانم چند چیزی را خاطر نشان سازم در باب این مسائلی که اتفاق افتاد. یک زمانهایی بود که واقعا بیم آن میرفت از جانب اینطرف که آنطرف واقعا برنده شود. البته آن طرف بوضوح گندش را در آورده بود همانطور که همیشه در میاورد. از این تیریپ ها که من حالا دیگر خیلی مهمم هر کاری خواستم میکنم. این تیریپ ها آیا به جایی میرسید یا نمیرسید ما واقعا بیخبریم. در این میان دموکراتهای کم عقل به میدان آمدند و با کم عقلی هر چه تمامتر سعی در چاره جویی کردند. ایشان از آن جهت که کله شان شق بود به افتضاح ترین روش های ممکن برای حل مسئله دست یازیدند. اینجانب اینجا از ذکر پاره ای از این موارد معذورم. اگر همینطور که اینها پیش میرفتند (میروند) پیش میرفتند (بروند)، واقعا معلوم نیست این قافله را عاقبت منزل به کجاست؟ ایشان به حدی گند دموکرات بازی را در آوردند که در مواردی کار به مسائل گانگستری کشید که اگر غیر از این میبود مگر میشد در عالمی که باید حتما دموکرات باشد و خیلی آزاد در آن حد که هر کس هر گندی خواست بزند و هیچ کس هم هیچی نگوید، در دنیایی که مفهوم ارزشها به کلی در آن از میان رفته است. خلاصه در چنین دنیایی بیشتر از همه میرود توی پاچه خود این دموکراتها چرا که فرض را بر آن گذاشته اند که دنیا سر چیز کار میکند! و لذا دنیا که سر چیز کار نمیکند و حتما دلیلی داشته است که قافله بشریت به این سرمنزل رسیده است، و همه چیز یک طوری کار میکند که اگر بخواهید یک روزه همه اش را عوض کنید نمیشود! این دسته در مواردی اقدام به اقدام علیه مسلمین کردند چنانکه تصمیم را بر آن داشتند که جهت دفع اسلام به اعراب جاهلیت اقتدا کنند! این شد باب قضیه اصلی. یکی دیگر از قضایای خیلی مهم این دوران قضیه چیز کردن بود، که اینها اینقدر چیز چیز کردند که چیز چیز کردنشان واضح بود خودشان پایه چیز کردن هستند! بعد یک مشت جوان جک جواد کاسه داغتر از آش شدند. بگذریم، اوباما افتاد توی هچل چنانکه آرزو میکرد این عده از همان ابتدا با گروه تیریپ مشکل دار و حوصله سربر اول که از جانب دیگر لگد میزدند در نیفتاده بودند. ایشان چنان استعداد خود را در خرابکاری به رخ کشیدند که ما را بر آن داشت اعتراف کنیم جنگ عراق که بهتر از این بود! این خنده دار ترین قضیه ای بود که ما با آن مواجه شدیم. در ادامه عده تیریپ بیا کنار زده شده و به نحو نالموسی خواسته های ایشان مورد توجه قرار گرفت که خیلی چی؟ ضایع هم نشوند چون صلاح نبود. بعد قضیه آرامتر شد و رامنی به عنوان یک ریپابلیکن معقول و با کلاس وارد مسئله شد. در این انتها هیچ کس، حتی خودم از نقش احمدی نژاد در این مسئله خبری نداریم. اینطور به نظر میرسد که ایشان از آنجا که طرفدار آزادی های همه جانبه از جمله آن آزادی هایی که شش نفر حق دارند بریزند توی خیابان به زور ملت را مجبور کنند لی لی راه بروند چون اگر کسی جلوی این کارشان را بگیرد دیگر آزادی به فنا رفته است، خلاصه از آنجا که ایشان طرفدار دنیایی هستند که هر کس هر کاری از دستش بر می آید بکند و به هر کس هر جور میتواند ضربه بزند و فقط قیافه مثبت بگیرد هستند، ایشان از این جهت به نظر طرفدار دموکراتهای کم عقل می آیند. این طور که واضح است جهت گیری سیاسی این جانب سیاست آمریکا را به چند دسته تقسیم میکند. 1) دموکراتهای خوب که جو زده نیستند 2) دموکراتهای کم عقل 3) ریپابلیکن های تیریپ بیا 4) ریپابلیکن های خوب. نظر به اینکه اینجانب از گروههای یک و چهار حمایت میکنم و اصلا حقوق و واکسیناسیون حیوانات و جک و جانورهای تپه کوامالا برایم مهم نیست. (شما بخوانید ناتزیگری احمقانه و آنارشی احمقانه!) گروه سه هم واقعا اعصابشو ندارم. نظر به اینکه اینجانب معتقدم آدمها هر کار خسته ای از دستشان برآمد از جمله شکنجه و ضایع کردن حقوق دیگران و کشت و کشتار فکر میکنم این انتخاب معقولی باشد.
پی نوشت: اینجانب با جانورهای همین خطه ارتباط صمیمی دارم (و ضمنا انسانها قدرتمندترین جانوران هستند) به همین دلیل احتیاجی به ارتباط با آن جانوارن برای اداره امور دنیا نیست.
پی نوشت: اینجانب با جانورهای همین خطه ارتباط صمیمی دارم (و ضمنا انسانها قدرتمندترین جانوران هستند) به همین دلیل احتیاجی به ارتباط با آن جانوارن برای اداره امور دنیا نیست.
۱۳۹۱ آبان ۹, سهشنبه
چهل و پنج دقیقه بحث سنگین کردیم. یعنی نه از این بحث ها که شما میکنید. بحث سنگین! سنگین! سنجین! دیجه به چی زبونی حالیش کنم؟ بحث سنگین بود. آخرش البته حق با من بود. البته اونطور که مشخص شد بعدا حق با اون بود. بعدش مشخص شد حق با من بود. اما کاریش نمیشد کرد، واقعا حق با اون بود. حالا حق با منه حق با اونه این چیزا رو من دیگه حالیم نیست. حق با اونیه که هست...
۱۳۹۱ آبان ۸, دوشنبه
گدیمتر
گدیم خب بود. اینطور نبود چه! گدییییمتر خیلی هم بیتر بوت. شییر خشچ بچه راااااا، میاوردن در خانهح! بییسکویت مادر بووود بسته ای دوزار! بیسکویت لادن، گنچه، لاله زار... گدیم سینجد بود این هوا!!!! چهارشنبه آبگوشت بوووود، با پنج شنبه، چیز! جومعه! شه شنبه ماس دوگ خیار بود، هیچ وقگت یادم نمیره این چیزا...
زین پس دوشواری را جدی بگیرید
دوشواری؟ دوشواری را نمیدانم، بگذارید درباره دوشواری بعدا صحبت کنم. شاید حالا خودش هم نظرش تغییر کرده باشد یا شاید هنوز همان باشد. حتما دلیلی برای تحمل اینهمه دوشواری وجود دارد. یا شاید ببخشید، کدام دوشواری؟
مواضع من از همان ابتدا کاملا مشخص بود، اگر بخواهم در میان همه مواضعم مواضعم را بهتر مشخص کنم با چشاورزی از همه بیشتر موافقم. چون قصد انجام کاری را دارد. هر چقدر صبر کرد انقلاب مشکلش را حل نکرد، تصمیم گرفت خودش دست به کار شود. چشاورزی اهمیت چشاورزی را از همه بهتر میداند و دلش به یک چیز خوش است، سیبزمینی ها خوب از آب در بیایند، مردم بخرند، سیبزمینی ها را دور نریزیم. تا اینجای قضیه اصلا چیز خنده داری نیست. خنده داری قضیه جاهای دیگر آن است. مثل آنجاها که هر کس حوصله اش سر رفته است و کاسه صبرش لبریز شده است. و خنده داری قضیه جاهای دیگر تر است. مثلا آنجاها که ما نمیفهمیم چرا همه چیز کار نمیکند با وجود اینکه ما همه آدمهای خوبی هستیم. اتفاقا خنده دارترین قسمت قضیه به نظرم همین قسمت است. چون ما همه آدمهای خوبی هستیم قرار است همه کارهایمان هم خوب باشد. دوشواری؟ دوشواری؟ دوشواری دارند این که از همان ابتدا مشخص است. اگر کسی می آمد کمی چیزها را آسان تر کند مسلما بهتر بود اما کدام آسانتر؟ همیشه همین است که هست و آنطور که مشخص است گویا ما با شهرداری مشکل داریم. ما به این قضیه شک داریم که نکند شهرداری شما باشی! آنطور که مشخص است یا آنطور که ما میگوییم، دوشواری نداریم. یعنی اگر قرار است شهرداری اینطور قضیه را حل کند، ما ترجیح میدهیم دوشواری نداشته باشیم.
۱۳۹۱ آبان ۶, شنبه
در چند روز گذشته شبکه جهانی اینترنت با نوسانات شدیدی مواجه شد. در پی این نوسانات، نیمی از اخبار به مقصد نرسیده، و نیمی دیگر باژگونه به مقصد رسید. اینترنت شبکه جهانی کامپیوتری است. بینندگان عزیز، جامعه بشری میتواند کمک های خود را به آدرس دبلیو دبلیو دبلیو دات هات میل دات کام ارسال نماید.
----
چندی پیش قطع برق در زیرزمین کارخانه یونجه پاک کنی دی علی آباد کتول موجب توقف کار این کارخانه شد. در گزارشی همکارم از مرکز علی آباد کتول ابعاد این فاجعه را برای شما گزارش میکنند.
----
معاهده جهانی لیخ کن اشتاین که یکی از مهم ترین معاهده های جهانی در امر صادرات و واردات خودرو به شمار می آید، لغو شد. طبق لغو این قرارداد تولیدکنندگان خودرو دیگر نمیتوانند تولیدات خود را به جاهای دورتر صادر کنند.
----
اخترشناسان به این نتیجه رسیدند که کهکشان راه شیری اینبار به سرعت به سمت مقصد ملایم تری در حرکت است.
----
جابجایی قطب های مغناطیسی زمین بار دیگر دردسر درست کرد. طبق این جابجایی قطب شمال خواص قطب شمالی خود را به قطب جنوب داده و قطب جنوب خواص قطب جنوبی خود را به قطب شمال داده است. در پی این تغییر، ساکنان قطب شمال قدیم، ببخشید قطب جنوب فعلی نمیدانند آیا باید به روش قطب شمال زندگی کنند یا روش قطب جنوب؟ چند روز پیش یکی از سناتور های کنگره آمریکا در خواست بررسی لایحه تطابق فرهنگی قطب شمال و جنوب از سوی آمریکا را به مجلس ارائه داده است.
----
یک دستگاع جرتقیل حامل یکی از معروف ترین زرافه های جهان در باتلاق گاو خونی گیر کرد. به گزارش همکارانمان این جرثقیل به طور مداوم بیشتر فرو میرود همانطور که قرار بود چون آنجا باتلاق است. جهت رفاه حال شهروندانمان کانال تلویزیونی هشت پوشش شبانه روزی این فرورفتن را برای شما بر عهده میگیرند.
هموطن گرامی، استقلال به کمک شما جهت جذب علی کریمی نیازمند است. همانطور که مستحضرید علی کریمی اخیرا در پی اتهامات و تهمتهایی که به ایشان و کارلوس کیروش سرمربی تیم ملی از سوی ژوزه به ایشان وارد شد، از تیم کنار گذاشته شدند. در این میان علی کریمی مشکلات و ناملایمات زیادی را تحمل کرده است. چندی بعد رویانیان جهت حل مشکل وارد معما شد. ایشان بر خلاف قول مساعدتی اولیه مراحل بعدی را آنگونه که باید طبق قول و قرارها انجام ندادند تا علی کریمی همچنان در بلاتکلیفی به سر میبرد! مدتی بعد حمید استیلی وارد مسئله شد و اصرار بر بازگرداندن علی کریمی به پرسپولیس دارد. نکته ای که مبهم به نظر میرسد حضور علی کریمی در مراسم ختم مادر مرحوم امیر قلعه نوعی بود. این عمل با آنکه میتواند صرفا یک عمل انسان دوستانه باشد از سوی دیگر میتواند چراغ سبزی باشد به سرمربی استقلال. علی کریمی همچنان در بلاتکلیفی به سر میبرد و یک راه حل ممکن برای ایشان میتواند پیوستن به تیم دیگر تهران یعنی استقلال باشد. همه این چیزها ممکن است!
۱۳۹۱ آبان ۴, پنجشنبه
شاس دوم
شص بار زدی شاس و چه کردی؟
شاسی چه بدی داشت که یک بار نکردی
....
ای شاس توانمند به شاسی ثمری دار
تا شاس بماند به سرای سر شاسی
....
اینبار نشد طعمه شاسی به در آمد
آخر ز سر شاه شلمشس به بر آمد
....
آخر به کجا شیشه این شاس کشیدن؟
تا پای نفس جامه شاسی بدریدن؟
....
از شاس نگون بخت ز یاری طلبی دار
تا شاس نگون بخت بماند پی شاسی
۱۳۹۱ مهر ۲۹, شنبه
شاس اول
از شاس گذشتم، شاسم به در آمد
شاسان همه با هم سرشاس نشستند
....
شاسی به سر آمد، شاس دگر آمد
گر شاس نباشد، شاسان همه شاسند
....
شاسکول دگر شد، شاسم ثمر آمد
ای شاس نگون بخت، شاسی سر دراز دارد
....
شاسان همه مستند، در بر همه بستند
چون شاس نشستند، افسار بریدند
....
این شاس عیان شد، آن شاس بیان شد
شاسان همه گشتند، شاسی به سر آمد
....
ایشان همه شاسند، افسار بریدند
ای شاس نگون بخت، شاسی سر دراز دارد
....
ما اینهمه شاسیم، اینجا همه باسیم
شاسان همه باسند، باسان همه شاسند (اگر و فقط اگر)
....
تا ته شاسی سراپا گشته ام
در عبث چون شاس پرپر گشته ام
.....
از نپرسیدن به غایت رفته ام
لیک چون پرسید باید؟ خسته ام!
....
نقش شاسی قامت معنی گرفت
شاس از بی تربیت عبرت گرفت
....
قامت شاسی سراسر گر گرفت
از سرش تا ته همه شاسی نوشت
....
از شاس بریدن فرمان ازل بود
با شاس نشستن دستور عجل بود
....
ای شاس نگون بخت، با شاس نشستی
گر شاس ندیدی، بنشین سر شاسی
.....
اینطور نباشد آنطور بماند
آنطور نباشد اینطور بشاسند
.....
ای اینهمه شاسی، شاسی همه تا کی؟
ای خفته باسی، شاسیت به در شد
....
ما اینهمه شاسیم، ما اینهمه باسیم
گر باس ندیدی، شاست همه شاسی است!
....
شاسان همه مستند، در بر همه بستند
چون شاس نشستند، افسار بریدند
....
این شاس عیان شد، آن شاس بیان شد
شاسان همه گشتند، شاسی به سر آمد
....
ایشان همه شاسند، افسار بریدند
ای شاس نگون بخت، شاسی سر دراز دارد
....
ما اینهمه شاسیم، اینجا همه باسیم
شاسان همه باسند، باسان همه شاسند (اگر و فقط اگر)
....
تا ته شاسی سراپا گشته ام
در عبث چون شاس پرپر گشته ام
.....
از نپرسیدن به غایت رفته ام
لیک چون پرسید باید؟ خسته ام!
....
نقش شاسی قامت معنی گرفت
شاس از بی تربیت عبرت گرفت
....
قامت شاسی سراسر گر گرفت
از سرش تا ته همه شاسی نوشت
....
از شاس بریدن فرمان ازل بود
با شاس نشستن دستور عجل بود
....
ای شاس نگون بخت، با شاس نشستی
گر شاس ندیدی، بنشین سر شاسی
.....
اینطور نباشد آنطور بماند
آنطور نباشد اینطور بشاسند
.....
ای اینهمه شاسی، شاسی همه تا کی؟
ای خفته باسی، شاسیت به در شد
....
ما اینهمه شاسیم، ما اینهمه باسیم
گر باس ندیدی، شاست همه شاسی است!
۱۳۹۱ مهر ۲۸, جمعه
شما کل هیکلتان آفساید است. بالاخص باسنتان. خط نگهدار یک عمر است پرچم زده است. خواستی برو با توپ دروازه خالی گل بزن. اما این کار را خارج از مسابقه هم میتوانی انجام دهی. نیازی نیست جلو صدهزار تماشاگر گل آفساید بزنی. داور باید اخطار میداد. خیلی اینکاره ای بعد گل آفساید پیرهنتو درآر جلو صدهزار نفر بدو. به خدا اینطوری همه بیشتر خوشحال میشوند.
۱۳۹۱ مهر ۲۷, پنجشنبه
اشتراک در:
پستها (Atom)