آخرش که چی؟ این سوالیه که خیلیا میپرسن. خیلیا هم اصرار دارن بدونن چرا بقیه اینطوری میکنن. این شاید یه چیز واضحیه که خب بقیه بقیه هستند دیگه. لزوما ما نیستند. بیشتر از امثال ما هم بعضا مایه میذارن. اما خب فرض کن شما توی دیگ شماره 3 بدنیا اومدی و یکی دیگه توی دیگ شماره نوزده. دیگ شماره نوزده واقعا سرگذشت خودشو داره که کاملا با سرگذشت شما متفاوته. اونقدرها که فکر میکنید مضر نیست. حالا شاید بعضا نچسب باشه اما همینه که هست. این دسته از موجودات برای حفظ و بقای خود در طول زمان به این نتیجه رسیدند. ما هم باید بنشینیم خوب فکر کنیم ببینیم اولا ما چی هستیم. مثلا بیشتر به خودمون شبیهیم یا بقیه. مثلا کارای ساده. میتونی بشمری توی بیست تا همسایه که حداقل هر سه روز یه بار بهشون سلام میکنی به چندتاشون شبیهی و با چندتاشون فرق داری. اگر بریم میدون شوش چطور؟ یا مثلا راه آهن. شهرای دیگه. ایلات و عشایر و باقی دوستان. چشاورزی! خلاصه این مهمه که آدمها اول بفهمند چی واقعا مهمه. یه سریش واقعا ساده است. به عنوان مثال حرف خنده دار نزن. علم مسلما چیز خوبیه. هنر مسلما چیز خوبیه. مسابقات چمپیونز لیگ مسلما چیز خوبیه که هر سال برگزار میشه. اگر هم چیز بدیه بذار آدمهای قرن بعد اینو متوجه بشن. لزومی نداره ما خودمونو به خاطر اون سرزنش بکنیم حتی اگر چیز بدی باشه. خلاصه اینکه اینهمه چیز هست توی دنیا از بعضی سوراخا علم میزنه بیرون. از بعضی سوراخا هنر. از این سوراخا میشه سیم کشی کرد به طور مناسب. احتمالا چیز بهتری بدست میاد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر