۱۳۹۲ تیر ۵, چهارشنبه

سی سالگی

آدم سی سالش بشه راحت میشه. یعنی دیگه راحت میشه احتمالا. چرا نباید راحت بشه؟ اصلا تمام تلاشهای ماها همین قبل از سی سالگی، برای همینه که وقتی به سی سالگی رسیدیم یه قابلیت هایی توی زندگی داشته باشیم که بتونیم ازشون استفاده کنیم. ما باید این توانایی رو داشته باشیم که از فرصتهامون استفاده کنیم و هیچ فرصتی رو بیهوده قضاوت نکنیم. قضاوت بیهوده همیشه صرفا به یه فاز نوستالژیک غیرواقعی سرخوردگی میرسونه که این نوع سرخوردگی در جامعه اپیدمی میشه. حالا بگذریم که استفاده از فرصتهای خوب خودش بهترین کمک به ادامه این اپیدمی هست یعنی پیشرفت با چاشنی محافظه کاری. تلاش برای بهبود وضع فکری و زندگی. پیدا کردن روشهای درستی که جواب میدن. خیلی برای آدم خوب نیست که ندونه توی اجتماع و زندگی چه روشهای درستی هستند که جواب میدند. همیشه یک مرز ذهنی وجود داره در مقابل تغییر و خارج شدن از تفکر موجود یا به قولی ایده آل هایی که در ذهن داریم. این ایده آل ها همه مهم هستند چون به ایجاد یک هسته مرکزی از آدمها کمک میکنه اما چه نوع هسته مرکزی؟ به نظر من ایده آل خیلی سمبل مناسبی برای رسیدن به چیزی نیست در شرایطی که مطمئن نیستیم به چه جهتی باید حرکت کنیم. بحث مناسبتر بحث ارزشها هست. که چه ارزشهایی برای ادامه حیات در وضعیت کنونی وضع شده اند حالا چه گفته و چه ناگفته. البته هرگز کسی که ارزش شکنی میکنه توبیخ نمیشه مگر اینکه کار غیرقانونی کرده باشه که اون دیگه مسوولیت خودشه که در مواجهه با سیستم باید چطور خودشو نجات بده. کسی که ارزش شکنی میکنه میتونه بر اساس قضاوت اجتماعی روابط خودش رو با جامعه اصلاح کنه یا دیدگاهش رو تغییر بده یا مورد بی مهری اجتماع واقع بشه.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر