حریفی سخت میباید که تندر را براندازد
من از طوفان پی در پی من از مردن نمیترسم
--
تو با من قصه ای گفتی که در عالم نمیگنجد
تو خود گفتن نمیدانی من از گفتن نمیترسم
--
بگو آهسته در گوشم، بگو در سر چه داری تو
مرا با خود رهایم کن، من از بردن نمیترسم
--
کدامین قصه را با خط من خواهی نوشتن تو؟
بگو با من عزیز من، من از خواندن نمیترسم
--
نهایت در صدایت، شوق در روح تو زندانی است
نهایت را رهایش کن، من از دیدن نمیترسم
--
بگو با مرد رنجورت که هستی گنج قارون است
بیا تا آسمان با من، من از رهزن نمیترسم
--
شهابی ارغوانی بود و بانگ آهن و طوفان
نگاهم کن به شیدایی من از شیون نمیترسم
--
سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت سرها در گریبان است
بکش این قهرمانان را، من از کشتن نمیترسم
--
تبار خاک را آهی به جا مانده است از سردی
تبار عشق را عشق است، از میهن نمیترسم
--
کسی پیدا نخواهد شد که دردی را دوا باشد
دوای درد ما جانی است کز درمان نمیترسد
--
سپاهی سخت میباید ز مردان، جنگ پی در پی
هوا بس ناجوانمردانه سرد است آآآی، سرد است آآآی
--
سرد است آآآی، سرد است آآآی، سرد است آآآِی
سرد است آآآی، سرد است آآآی، سرد است آآآی
--
سلامی گرم خواهد کرد مرد مهربان روزی
غبار جاده ام جانا، من از رفتن نمیترسم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر