این نشد که هربار چندین صفحه مانده باشد به رو شدن یک چیز تازه. این چیزهای تازه هیچوقت سر نمیرسند. گوشت را بده به من من میدانم این اتفاقها کی می افتند. سالها خاک کیبورد خورده ام. اگر خیال میکنی این یکی دیگرشان است که دیگر چه بدتر اوضاعت پس معرکه است. شاست پی شاسی است. چه میدانم، شاسی ات شاس میزند، پی شاس است، شاست گرفته است. یعنی منظورم از شاست گرفته است این نیست که شاست درست شده است، نه! کدام شاسی تا حالا درست شده است که این لنگه اش باشد؟ یعنی شاست گرفته است، مثل پنجره، مثل آدم، مثل آدم شاس! مثل همین چیزها که باید بروی دستمال بکشی یا چیز دیگری! همینطور آسان است شاس گرفتگی تا اینکه سر و کله اش پیدا میشود و بعد ضایع میشود چه جور! بی خیال اینها زیاد سر و کله شان پیدا نمیشود. فقط توی شلوغی آن هم زمانی که نمیتوانی زیاد حرف بزنی. این از خصوصیات ذاتیشان است که میدانند ضایعند اما باز شاس ناشایست میزنند یا همه چیز را دور میزنند یا مزخرفشان از در و دیوار بالا میرود. خاک بر سر احمقشان کنند که خیال میکنند اینطوریست. این را بیخیال، این شاس ما نیست (هست) که اینهمه دردسر دارد این هست و نیست واقعا دستش درد نکند. شما اگر فهمیدی چرا اینقدر بیخود است بیا دست (شاس) ما را هم بگیر با خود کن!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر